آب‌دار

آب‌دار به موادی گفته می‌شود که حاوی آب در ساختار خود هستند یا به نوعی با آب ترکیب شده‌اند. این واژه در زمینه‌های مختلفی مانند شیمی، کشاورزی و صنایع غذایی به کار می‌رود. در شیمی، برخی از ترکیبات می‌توانند به صورت هیدراته وجود داشته باشند، به این معنا که مولکول‌های آب به ساختار آن‌ها متصل شده‌اند. به عنوان مثال، بلورهای سولفات مس می‌توانند آب را در ساختار خود داشته باشند و به همین دلیل به صورت آب‌دار شناخته می‌شوند.

در کشاورزی، آب‌دار بودن به مواد غذایی یا خاک‌هایی اشاره دارد که دارای رطوبت کافی برای رشد گیاهان هستند. این موضوع اهمیت زیادی در مدیریت منابع آب و بهینه‌سازی استفاده از آن در کشت و کار دارد.

در صنایع غذایی، آب‌دار به مواد غذایی اطلاق می‌شود که حاوی مقدار زیادی آب هستند. این مواد شامل میوه‌ها، سبزیجات و برخی محصولات لبنی می‌شوند. آب موجود در این مواد نه تنها به حفظ طراوت و طعم آن‌ها کمک می‌کند، بلکه برای هیدراته نگه داشتن بدن نیز اهمیت دارد.

لغت نامه دهخدا

( آبدار ) آبدار. ( نف مرکب ) شربت دار. ساقی. ایاغچی. و در این زمان خادمی که بکار تهیه چای و قهوه و غلیان است

فرهنگ معین

( آبدار ) (ص. ) ۱ - آبدار باشی، ساقی. ۲ - گیاه و میوة پرآب. ۳ - تیز، برُنده. ۴ - فصیح و روان. ۵ - سخت، محکم، غلیظ. صفتی برای دشنام، سیلی.

فرهنگ عمید

( آبدار ) ۱. پرآب: میوۀ آبدار.
۲. شاداب، باطراوت.
۳. دارای جلا و برندگی، جوهردار: شمشیر آبدار.
۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار.
۵. (شیمی ) هیدراته، آمیخته با آب.
۶. [مجاز] محکم: بوسهٴ آبدار.
۷. (اسم، صفت ) متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان، و مانندِ آن تهیه می کند، آبدارباشی.
۸. (اسم، صفت ) [قدیمی] ساقی.

فرهنگ فارسی

( آبدار ) ( اسم ) ۱- ماموری که موظف بود آب برای نوشیدن یا شست و شو بامیران و بزرگان دهد. ۲ - خادمی که مائ مور تهیهی مشروبات بود شربت دار ساقی ایاغچی. ۳ - خادمی کهمامور تهی. چای و قهوه و قلیان است عضو آبدارخانه. ۴ - گیاه و میو. پر از شیر. نباتی شاداب پر آب طری. ۵ - ( در شمشیر و خنجر و مانند آن ) جوهر دار برنده تیز. ۶ - صاحب سامان و مالدار صاحب جاه و جلال. ۷- بسیار سفید و درخشان: دندان آبدار. ۸ - فصیح و روان: شعر آبدار. ۹ - سخت صعب زننده نیش دار: دشنام آبدار. ۱٠ - گیاهی است مانند لیف خرما.
شربت دار ساقی
پر آب، شاداب، باطراوت، دارای جلا و رونق، شمشیر آبداده، جوهردار، آبدارباشی، متصدی آبدارخانه
تافتن ماه شب چهاردهم

فرهنگستان زبان و ادب

آبدار
{hydrated} [شیمی] ویژگی ترکیبی که دارای یک یا چند مولکول آب باشد
{juicy, succulent} [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی که در بافت آن آب فراوانی وجود دارد

دانشنامه عمومی

آبدار. آبدار یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سهندآباد بخش تیکمه داش شهرستان بستان آباد واقع شده است. این روستا ۶۸ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

آبدار
شاداب و تر و تازه و دارای شیره گیاهی و آب زیاد در مورد گیاهان.
گیاه و میوه پرآب. آبدارباشی، ساقی. تیز و بُرنده. فصیح و روان. سخت، محکم، غلیظ. صفتی برای دشنام، سیلی.

جملاتی از کلمه آب‌دار

برخی قارچ‌های خوراکی وحشی در حالت خام، سمی یا غیرقابل گوارش هستند. به عنوان یک قانون همهٔ قارچ‌های وحشی باید به‌طور کامل پیش از مصرف پخته شوند. بسیاری از گونه‌ها را می‌توان خشک کرده و سپس با ریختن آب جوش روی آن‌ها و قرار دادن آن‌ها در آن به مدت ۳۰ دقیقه دوباره خیساند و آب‌دار نمود.
آب‌های زیرزمینی به آب‌هایی گفته می‌شود که در لایه‌های آب‌دار و اشباع زیر زمین تجمع پیدا کرده‌است. این آب‌ها فقط حدود ۴ درصد از مجموعه آب‌هایی را که فعالانه در چرخهٔ آب‌شناختی دخالت دارند، تشکیل می‌دهد. با این وجود حدود ۵۰ درصد جمعیت دنیا از نظر آب شرب متکی به همین آب‌های زیرزمینی هستند.