باران نوعی بارش است که در آن قطرههای جداگانه آب از ابر به زمین میافتند. این قطرهها به دلیل تجمع قطرههای ریز که از میعان بخار آب موجود در هوا به وجود میآیند، شکل میگیرند. میعان بخار آب معمولاً نتیجه افزایش ارتفاع و خنک شدن هواست. این مفهوم به سه نوع اصلی تقسیم میشود: جبههای، کوهستانی و همرفتی. جبههای در مرز یا جبههای بین یک توده هوای گرم استوایی و یک توده هوای سرد قطبی رخ میدهد. در این حالت، بخار آب موجود در هوای گرم سرد شده و میعان میکند و به تشکیل ابر و باران منجر میشود. کوهستانی زمانی اتفاق میافتد که جریان هوا از روی یک رشته کوه عبور کند. در این شرایط، هوا سرد شده و باران میبارد. همرفتی که در مناطق گرم رخ میدهد، به دلیل بالا رفتن و خنک شدن ناگهانی هوای گرم شده در اثر گرمای شدید سطح زمین به وقوع میپیوندد. در این حالت، بخار آب موجود در هوا میعان کرده و باران شدیدی میبارد. همرفتی معمولاً با طوفانهای تندری همراه است و شدت آن در نواحی شهری به دلیل دمای بالاتر بیشتر میباشد. همچنین نام اثری از گلچین گیلانی است. این شعر در سال ۱۳۱۹ش در لندن سروده شده و سه سال بعد در مجله سخن منتشر گردید. برخی آن را شعر نو و گروهی دیگر آن را نوعی بحر طویل میدانند. این شعر دارای ضربآهنگی تند است و با اشاره به خاطرات کودکی شاعر در زادگاهش، گیلان، به زبانی کودکانه نزدیک میشود. آن یکی از مشهورترین اشعار فارسی در قرن ۲۰ به شمار میرود و در میان عموم و خاص شناخته شده است.

باران
لغت نامه دهخدا
باران. ( اِ ) ترجمه مطر وبا لفظ باریدن و دادن و زدن و گرفتن و خوردن و استادن و چکیدن و گذشتن مستعمل است. ( آنندراج ). قطره های آبی که از ابر بر روی زمین میریزد و سبب حصول آن تحثر بخار آبی است که ابر از آن حاصل شده و بادهائی که از روی دریا میوزد چون مقدار زیادی بخار آب با خود دارند موجب باران میشوند. و آب باران جهت آشامیدن بسیار نیکوست و صابون بخوبی در آن کف میکند و برای آشامیدن این آب را نیز با صافی باید صاف کرد. ( ناظم الاطباء ). قطره های آب که از ابر فروچکد. بارش. کاخ. ( برهان ). کاخه. اشک ابر. سرشک ابر. رُبْعة. رجوع به ربعه و لغت محلی شوشتر ( نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) ذیل همین کلمه شود. باران ریزه ریزه کم، رِش رِش. ( ایضاً همان کتاب: رش رش ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. مَطَر. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). غَیْث. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). عَفاء. قَطْر. قَطْره. رَجْع. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ). حَیا. طَفَل. مَصْدة. نَزَل. وَسیق. نضیضة. ماعون. هَفاة. هَلّه. رِزْق. رَشَم. عُرْهوم. قَسْم. خَدَر. صَوْب. صَیوب. صَیّب. کِفَی. وَدْق. ( منتهی الارب )
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) قطره های آبی که از ابر بر زمین فرو ریزد مطر.
دهی از لار
فرهنگ اسم ها
معنی: قطره های آب که از ابر فروچکد، ( در علوم زمین ) قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می شود، ( در عرفان ) باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله اوست، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد، استفاضه نمایند، غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند، استفاضه نمایند غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند، قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آب موجود در جوّ زمین ایجاد می شود و بر زمین می ریزد