اشباع

اشباع

اشباع یعنی حالتی در اجسام فرومغناطیسی نظیر کبالت، نیکل، آهن و آلیاژهای آن است. بدین ترتیب که با افزایش شدت میدان مغناطیسی چگالی مغناطیسی نیز افزایش می یابد. اما در یک میزان مشخص هرچه شدت میدان افزایش می یابد چگالی میدان به میزان کمی افزایش می یابد، این حالت اشباع مغناطیسی نامیده می شود. همچنین نقطهٔ بیشینیه غلظت، نقطهٔ اشباع است که بستگی دارد به دما و فشار محلول و نیز به طبیعت شیمیایی ماده حل‌شونده وابسته است.

لغت نامه دهخدا

اشباع. [ اِ ] ( ع مص ) سیر گردانیدن. ( منتهی الارب ). سیر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤیدالفضلا ): اشبعته من الجوع. || سیراب گردانیدن. || رنگ سیر خورانیدن جامه را. ( منتهی الارب ). || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک؛ ای ویل لک. ( منتهی الارب ). || گشاده کردن. گشاده گردانیدن. || بسیار و وافر کردن. ( از منتهی الارب ). پُری. کمال به تفصیل. تطویل: این اخبار بدین اشباع که می نویسم، ازآن است که در آن روزگار معتمد بودم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 566 ). تا هر باب که افتتاح کردند بتمامت اشباع برسانیدند. ( کلیله و دمنه ). چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود، برزویه سجده شکر گزارد. ( کلیله و دمنه ). و از اشباع و اطناب مستغنی گردانیدی. ( کلیله ودمنه ). و حال علو همت و کمال بسطت ملک او از آن شایعتر است که در شرح آن به اشباع حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ). که بی اشباع در تقریر آن معیوب نماید. ( کلیله و دمنه ). و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود.( کلیله و دمنه ). و شرح آنچه بعد ازین حالت میان خلف و حسین بن طاهر حادث شد در موضع خویش به اشباع رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حال هر دو شار به اشباع انها کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و این حال به اشباع در ذکر ایدی قوت مسطور شده است. ( جهانگشای جوینی ). 

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) سیر گردانیدن. ۲ - (اِ. ) پر و بسیار.

فرهنگ عمید

۱. سیری.
۲. بسیار و وافر کردن.
۳. پر کردن.
۴. (شیمی ) جذب کامل یک محلول در حلاّل به طوری که بیش از آن حل نشود.
۵. (پزشکی ) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.
۶. (ادبی ) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه به طوری که حرف مناسب آن به وجود آید، یعنی از فتحه «الف» و از کسره «ی» و از ضمه «و» تولید شود.
۷. (ادبی ) در قافیه، حرکت مابعد الف تٲسیس، مانند کسرۀ حرف «یا» در کلمۀ شمایِل و مایِل و فتحۀ واو در کلمۀ داوَر و یاوَر و ضمۀ حرف «ها» در کلمۀ تجاهُل و تساهُل.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سیر گردانیدن سیر کردن. ۲ - رنگ سیر کردن. ۳ - ( اسم ) پر و بسیار پر و فراوان. ۴ - حرکت دخیل. ۵ - اندازهای از ماده که در ترکیب بیشتر از آن محتاج نباشد. ۶ - انداز. تحمل بدن دوا را.

فرهنگستان زبان و ادب

[شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] ← سیرشدگی

دانشنامه عمومی

در شیمی کلمه اشباع ( از کلمه لاتین ساتورار saturare به معنی پر کردن ) می آید. معانی گوناگون آن مفهوم رسیدن به حداکثر ظرفیت را دارا می باشد. 
در شیمی آلی یک ترکیب اشباع شده، هیدروکربنی است که پیوند دوگانه یا سه گانه ندارد. برای مثال در سه ترکیب مشابه آلی اتان، اتیلن ( یا اتن ) و اتین، اتان یک ترکیب کاملاً اشباع شده است که تنها یک پیوند بین اتم های هیدروژن و کربن دارد ( C2H6 ). اتیلن، یک ترکیب غیراشباع شده از اتان است که یک پیوند دوتائی ( دوگانه ) با کربن دارد که دو هیدروژن تک پیوندی خود را از دست داده است ( C2H4 ). و درآخر اتین یک ترکیب کاملا غیر اشباع اتان می باشد، که یک پیوند سه تائی ( سه گانه ) با کربن دارد و دو جفت هیدروژن تک پیوندی هیدروژن را از دست داده است ( C2H2 ). 

دانشنامه آزاد فارسی

اِشباع
(در لغت به معنی سیرکردن) اصطلاحی در قافیه، حرکت حرف دخیل (مصوت کوتاه پیش از روی)، مانند کسرۀ «هـ» و «ب » در «ماهر» و «صابر». اختلاف در اشباع جایز نیست، مانند قافیه کردن «داوَر» و «شاعِر»؛ مگر هنگامی که بعد از حرف روی حرف وصل بیاید، مانند قافیه کردن «داوَری» و «نادری».

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اشباع در دو معنای پرخواندن حرکات حروف و سیر کردن گرسنه آمده است.اشباع به مفهوم نخست از اصطلاحات علم تجوید است و از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.
در اصطلاح علم تجوید، عبارت است از تبدیل ضمه « ها» ی ضمیر به «واو» -در صورتی که حرف ماقبل آن مفتوح یا مضموم باشد- و تبدیل کسره « ها» ی ضمیر به «یا» -اگر ماقبل آن مکسور باشد-؛ مانند: «انه، ماله، اهله، سمعه و بصره» که «انهو، مالهو، اهلهو، سمعهی و بصرهی» خوانده می شوند.
رعایت اشباع در قرائت نماز
رعایت قانون اشباع مانند دیگر قوانین تجویدی در قرائت نماز واجب نیست، بلکه ترک اشباع «ا» در «اللّه» و «ا» و «ب» در «اکبر» مستحب است و به قول مشهور، اگر اشباع در دو کلمۀ یاد شده موجب به وجود آمدن حرف «الف» گردد (آللّه و اکبار)، موجب بطلان نماز می گردد.
← قرائت «ا» در «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ...
علامت اشباع مضموم در بعضی قرآن ها ضمه معکوس است که بالای « ها» ی ضمیر می گذارند. و علامت اشباع مکسور «الف» مقصوره است که زیر « ها» ی ضمیر قرار می گیرد.
[ویکی فقه] اشباع (علوم قرآنی).
...

جملاتی از کلمه اشباع

از پی تکمیل فرض بسمله را داد عرض مرغ صفت زد صفیر از پی اشباع سین
چون کسری این مثال را بر این اشباع بداد برزویه سجده شکر گزارد و دعاهای خوب گفت. و بزرجمهر آن باب بر آن ترتیب که مثال یافته بود بپرداخت، و آن را به انواع تکلّف بیاراست، و مَلک را خبر کرد. و آن روز بار عام بود، و بزرجمهر به حضور برزویه و تمامی اهل مملکت این باب را بخواند، و مَلک و جملگی آن را پسندیده داشتند، و در تحسینِ سخن بزرجمهر مبالغت نمودند، و مَلک او را صِلت گران فرمود از نقود و جواهر و کسوتهای خاص، و بزرجمهر جز جامه هیچ چیز قبول نکرد.
نویز جاروب شده، در مقابل رادارهای جستجو، برای گیج کردن آنها، با تولید تعداد زیادی اهداف کاذب روی صفحه نمایش رادار آن‌ها بکار می‌رود؛ به‌طوری‌که سامانه آشکارساز خودکار رادار، اشباع می‌شود.
و در جمله، چون رغبت مردمان از مطالعت کتب تازی قاصر گشته است، و آن حکم و مواعظ مهجور مانده بود بل که مدروس شده، بر خاطر گذشت که آن را ترجمه کرده آید و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود و آن را بآیات و اخبار و ابیات و امثال موکد گردانیده شود، تا این کتاب را که زبده چند هزارساله است احیایی باشد و مردمان از فواید و منافع آن محروم نمانند.
قهوه حدود ۱۰–۱۵ ثانیه اشباع می‌شود (بسته به میزان درشتی قهوه خرد شده و شدت مورد نیاز) و با فشار سرنگ در سیلندر از فیلتر گذر می‌کند. فیلتر مورد استفاده شامل فیلتر اروپرس (کاغذی) یا فیلتر فلزی دیسک شکل می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم