اسار

اَسار، ریشه در زبان عربی داشته و در کتب لغت کلاسیک فارسی چون منتهی الارب و مهذب الاسماء به عنوان اسمی با معنای چیزی که بدان بندند یا وسیله‌ای برای بستن تعریف شده است. این واژه به طور خاص به بندها و دوال اطلاق می‌شده که برای استحکام بخشیدن یا محکم کردن بار بر روی چهارپایان بارکش، مانند پالان، به کار می‌رفته‌اند. در نتیجه، هسته معنایی این کلمه حول محور بستن، مقید ساختن و ابزار بستن شکل گرفته است. جمع این واژه نیز در منابع، اُسُر ذکر شده است.

علاوه بر معنای مادی و فیزیکی بستن، در متون قدیمی‌تر، اَسار به عنوان هم‌معنی واژه یَسار نیز به کار رفته است. یَسار در زبان عربی به معنای چپ و سمت چپ است. این کاربرد ثانویه، نشان‌دهنده گستردگی معنایی این واژه در حوزه‌های مختلف زبانی است؛ هرچند امروزه در زبان فارسی معیار، استفاده از معادل‌های رایج‌تر مانند بند، زین، یا بست برای معنای اول و چپ برای معنای دوم، رواج بیشتری دارد. با این حال، در متون تاریخی و ادبی، یافتن این واژه یادآور مفهوم قید و اتصال است.

لغت نامه دهخدا

اسار. [ اِ ] ( ع اِ ) چیزی که بدان بندند. ( منتهی الارب ). دوال. دوال که پالان بدان بندند. ( مهذب الاسماء ). بند.ج، اُسُر. || یَسار. چپ. ( منتهی الارب ).
اسار. [ اِ ] ( ع مص ) اسیر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی. اسارت. اسیری: ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 163 ). و آن ملاعین بعضی طعمه شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خزی و حسار روی بهزیمت نهادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 27 ). او را به انواع حیلت وخدیعت بفریفتند و به کمند مکر به خود بکشیدند و در حبل اسار محکم ببستند و به قلعه استوناوند فرستادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ). چون دانستند که در ذل اسار خواهند افتاد سفرا در میان واسطه کردند. ( جهانگشای جوینی ). || به دوال بستن چیزی را. بستن. || پس مانده گذاشتن. پس خورده گذاشتن.
اسار. [ اِ ] ( اِخ ) کرسی واندِه از ناحیه رش ساحل یُن، دارای 2842 تن سکنه.
اسار. [ اِ ] ( اِخ ) پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 م. وی گاه طرفدار ژان سان پُر ( بی ترس ) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او را بکشتند. ( 1360 - 1413 م. ).

فرهنگ معین

(اَ یا اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) اسیر کردن. ۲ - چیزی را به بند کشیدن. ۳ - (اِمص. ) اسیری، بردگی. ۴ - (اِ. ) بند، دوال.

فرهنگ عمید

اسارت، بند، اسیری.

فرهنگ فارسی

اسیرکردن، دربندانداختن، گرفتن وبه اسیری بردن کسی، قیدوبند، دوال و آنچه با آن کسی راببندند
۱ - ( مصدر ) اسیر کردن. ۲ - به دوال بستن چیزی را بستن. ۳ - ( اسم ) اسیری بردگی.
حاکم پاریس

ویکی واژه

عربی
بند، دوال، افسار. اسار احتمالا معرب اَسال است.
اُسار:در گویش گنابادی یعنی بند، کمند، کنترل چیزی یا کسی.
اسیری، بردگی.
اسیر کردن.
چیزی یا کسی را به بند کشیدن.
ستاره. استاره‌.

جمله سازی با اسار

بگو به ناقه الاساربان که تند مرو ترا به دوش و مرا بار بر دل افتاده است
ملّتی کز دادنِ تن، با کمالِ امتنان: بر اسارت، خصم را از خویش ممنون می‌کند!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت