آبرام نامی است که ریشه عبری دارد و به صورت abram تلفظ میشود. در زبان فارسی نیز به همین شکل آبرام خوانده میشود. این نام به معنای ابراهیم است و به نوعی به عنوان پدر جماعتهای بزرگ یا پدر مقامهای عالی شناخته میشود. آبرام یکی از پیامبران بزرگ تاریخ است که به دلیل مقام والایش در نزد خداوند، لقب خلیل الله را به خود اختصاص داده است. همچنین، نام آبرام در قرآن کریم نیز به عنوان نام یکی از سورهها آمده است. این نام نه تنها بار معنایی عمیقی دارد، بلکه در فرهنگهای مختلف نیز نمادی از ایمان و رهبری محسوب میشود. در واقع، آبرام نمایانگر پیوندی عمیق بین انسان و خداوند است و اهمیت ویژهای در تاریخ ادیان ابراهیمی دارد.
ابرام
لغت نامه دهخدا
( آبرام ) آبرام. ( اِخ ) رجوع به ابراهیم شود.
ابرام. [ اَ ] ( اِخ ) ( به معنی پدر عالی ) برحسب روایات یهود نام اوّلی حضرت ابراهیم بوده و سپس به ابراهام موسوم شد یعنی پدر جماعت بسیار.
ابرام. [ اَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ بَرَم. کمزنان. آنان که از بخل قمار نکنند.
ابرام. [ اِ ] ( ع مص ) سخت بتافتن. ( زوزنی ). رَسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن. || استوار کردن. کار محکم کردن. || بستوه آوردن. سُته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن. || گران کردن. || سختی. || ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن:
ای بتو دل گشته خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم بتو
تا بضرورت نرسد کار من
واﷲ کابرام نیارم بتو.مسعودسعد. || شکوفه برآوردن. || مقابل نقض.
- ابرام کردن حکمی؛ مقابل نقض کردن آن.
- محکمه نقض و ابرام؛ محکمه تمیز.
و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) تٲیید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش.
۳. [قدیمی] استوار کردن، استواری.
۴. [قدیمی] به ستوه آوردن.
۵. [قدیمی] تٲیید کردن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - استوار کردن کار محکم کردن مقابل نقض. ۲ - بستوه آوردن تنگ آوردن بجان آوردن گران کردن ملول کردن درد سر دادن. ۳ - شکوفه بر آوردن. ۴ - سخت تافتن ریسمان و جامه را ریسمان و رسن دو تا تافتن.
کمزنان آنانکه از بخل قمار نکنند
فرهنگ اسم ها
معنی: ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم
ویکی واژه
پافشاری کردن، اصرار کردن.
به ستوه درآوردن.
شکوفه برآوردن.
جمله سازی با ابرام
متبرّم مشو ازین داعی ورچه ابرام بی شمار کند
چو دید ابرام و بیتابی من را عوض کردیم جای خویشتن را
تا به ضرورت نرسد کار من والله کابرام نیارم به تو