اسم برومند به معانی مختلفی اشاره دارد که در فرهنگهای مختلف به خوبی بیان شده است. در فرهنگ فارسی عمید، این واژه به معانی بالغ و رشید، بارور و میوهدار، و همچنین به زمین خرم و شاداب اشاره دارد. به عنوان مثال، جوانی که برومند باشد، نشان از رشد و بلوغ او دارد. همچنین درختی که بالغ است، به معنای آن است که میوه میدهد و بارور است. از سوی دیگر، در قدیم این واژه به معنی کامیاب و برخوردار نیز به کار میرفته است، به طوری که میتوان گفت شاه برومند به کسی اشاره دارد که از امکانات و نعمتهای زندگی بهرهمند است. در فرهنگ فارسی معین، تأکید بیشتری بر مفهوم باروری و میوهداری وجود دارد. همچنین خرم و شاداب بودن از دیگر معانی این واژه به شمار میآید. به طور کلی، این واژه به حالتی از زندگی اشاره دارد که در آن فرد یا شیء نه تنها رشد کرده بلکه ثمرهای نیز به همراه دارد و میتواند به دیگران نیز سود برساند. به این ترتیب، اسم برومند نمادی از رشد، باروری و کامیابی است که هم در زندگی فردی و هم در جنبههای طبیعی و اجتماعی قابل مشاهده است.
برومند
لغت نامه دهخدا
برومند. [ ب َ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: بر + اومند، صورت قدیم «مند»، پسوند اتصاف ) برمند. دارای بر. باردار و بارور و صاحب نفع. ( برهان ). مثمر. صاحب بر: ابوبکر... وصیت کرد و گفت... ویرانی مکنید و درخت برومند را مبرید. ( ترجمه طبری بلعمی )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. بالغ، رشید: جوان برومند.
۲. بارور، باثمر، میوه دار، میوده دهنده: درخت برومند.
۳. [قدیمی] خرم، شاداب: زمین برومند.
۳. [قدیمی] کامیاب، برخوردار: شاه برومند.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آبرومند
فرهنگ اسم ها
معنی: بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر، قوی، رشید، کامروا، کامیاب، میوه دار
ویکی واژه
خرم، شاداب.
کامیاب، برخوردار.
جملاتی از کلمه برومند
در باغ لطافت قد چون سرو روانت چشم بد ازو دور برومند نهالیست
تا زبر خاکی ای درخت برومند مگسل ازین آب و خاک رشتهٔ پیوند
بختش بود آن شاخ برومندکه طوبی در نسبت او خردتر از برگ سدابی