براری

لغت نامه دهخدا

براری. [ ب َ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ بریة. صحراها و زمین های بی کشت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع. ] ( اِ. ) جِ بری، صحراها، خشکی ها.

فرهنگ عمید

= بریه۱

فرهنگ فارسی

صحراها، جمع بریه
( اسم ) جمع بریه صحراها خشکیها.

ویکی واژه

جِ بری؛ صحراها، خشکی‌ها.

جمله سازی با براری

شد کشته ز اشراری غبی ابراری از شیخ و صبی گیرم نبودند از نبی چون شد تقاضای عرب
میان مجمع احرار تا براری اسم بفعل کوش که گویند حرف جزو هواست
حمیدرضا ابراری‌نیا (زاده ۷ مهر ۱۳۵۷) یک بازیکن فوتسال اهل ایران است.
مظهر ذات خدا دان آن رخ چون ماه را گر ز ابراری که جای اهل فضل است این مقام
همه براری آن کعبه غیر ذی زرع است همه صحاری این کعبه کشت ریحان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هول یعنی چه؟
هول یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
خویش یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز