باهنر

لغت نامه دهخدا

باهنر. [هَُ ن َ ] ( ص مرکب ) که هنر دارد. هنرمند. صاحب هنر. هنرور. هنری:
برادر بدش چند و چندی پسر
ز بیگانگان آنکه بد باهنر.فردوسی.بیاورد فرزانگان را پدر
بدان تا شود نامور باهنر.فردوسی.|| لایق. قابل. متصف به صفات خوب هنری: دلاورترین اسبان کمیت است... و باهنرتر سمند. ( از نوروزنامه ). و رجوع به هنر شود.

فرهنگ عمید

دارای هنر، هنرمند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دارند. هنر هنرمند مقابل بی هنر.

جمله سازی با باهنر

ایرنا سایت روزنامه دولت روزنامه ایران در گزارشی، ضمن تأیید پول گرفتن معاون اول کنونی رئیس‌جمهور از «جابر ابدالی» متهم پرونده بیمه، مدعی شد که محمدرضا رحیمی این پول‌ها را به نیابت از محمدرضا باهنر گرفته‌است.
هیچکس بانو نیاویخت که از خود نگریخت میچکس باهنر نپیوست که از خود نبرید
گوئی نبوده اند و گر نیز بوده اند با فضل و باهنر ز جهانشان ربوده اند
بقعه ملا علی کرم مربوط به سدهٔ ۹ ه.ق است و در ابرکوه، محله پل کارون، غرب خیابان شهیدباهنر، شمال خیابان وباغ خانه واقع شده و این اثر در تاریخ ۷ مهر ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۶۳۰۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بعدها محمدرضا باهنر، قصور پزشکی دربارهٔ سید محمود هاشمی شاهرودی را افشا کرد، به گفته او در یکی از عمل‌های جراحی که بر روی هاشمی شاهرودی صورت گرفت، به جای غده؛ کلیه را از بدن او خارج کردند.
مکن از تلخ‌کامان شِکوِه گر شیرین‌سخن باشی به عریانی بساز ار باهنر هم پیرهن باشی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال امروز فال امروز فال میلادی فال میلادی