بازی

بازی یک فعالیت است که به میل و اختیار فرد شکل می‌گیرد و با هدف سرگرمی و تفریح، معمولاً در اوقات فراغت انجام می‌شود. کارکرد اصلی آن ها، ایجاد تفریح و شادابی است و در حال حاضر به عنوان یک صنعت شغلی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. از نظر علمی تنها مختص کودکان نیست؛ هر فعالیت اختیاری که به منظور ایجاد لذت و خوشایندی انجام شود و دارای قواعدی باشد، به این عنوان شناخته می‌شود. بازی‌ها معمولاً اشکال مشخصی دارند و در فرهنگ و اقلیم هر قوم قابل شناسایی هستند؛ به همین دلیل، آن ها دارای زمینه‌های اجتماعی، اقلیمی و خرده‌فرهنگی هستند. این فعالیت‌ها عمدتاً با وسایلی انجام می‌شوند که در مورد کودکان به آن‌ها اسباب‌بازی گفته می‌شود، اما وسایل آن نیز به نوعی می‌توانند به عنوان اسباب‌بازی در نظر گرفته شوند. امروزه، بیشتر به شکل رایانه‌ای درآمده‌اند و سنتی تقریباً به شکل گذشته خود نیستند.

لغت نامه دهخدا

بازی. ( اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابی یونس الفازی مروزی. از قریه فاز ( باز ) از قراء مرو و از محدثان بود. ( الانساب سمعانی ج 2 ).
بازی. ( اِخ ) محمدبن حمدویه بن سهل عامری مطوعی بازی از محدثان بود. و از ابو داود روایت کرد و بسال 327 هَ. ق. درگذشت. وی در زمره محدثانی بود که به بازیون مشهور و به باز قریه ای در شش فرسخی مرو منسوبند. ( از تاج العروس ).
- بنوالبازی؛ از قبایل عک یمن بودند. ( از تاج العروس ).

فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح. ۲ - فعالیت ورزشی. ۳ - قمار. ۴ - اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم. مجازاً کار بیهوده، فریب و نیرنگ.

فرهنگ فارسی

نقاش ایتالیایی معروف به سودوما ( و. ورسی حدود ۱۴۷۷ - ف. ۱۵۴۹ م. ) وی یک سلسله از فرسک ها را در مونته اولیوتو نقاشی کرده.
( اسم ) ۱ - سر گرمی بچیزی مشغولیت تفریح لعب. ۲ - قمار. ۳ - ورزش. ۴ - فریب.
ناحیهای از اردن

فرهنگستان زبان و ادب

{game, play} [ورزش] ورزشی که دربردارندۀ مجموعه ای از قواعد و قوانین است و شرکت کنندگان در آن معمولاً به صورت مستقیم در برابر هم قرار می گیرند و سعی می کنند که ازطریق مهارت هایی مانند ضربه زدن، چرخاندن، حمل کردن یا به کارگیری اشیایی مانند توپ و گوی امتیاز کسب نمای...
{gaming} [آینده پژوهی و آینده نگری] کوششی گروهی برای شبیه سازی موضوعی از آینده متـ. بازی کردن
{play} [ورزش] جنبۀ صرفاً ورزشی و تفریحی یک مسابقه یا رقابت ورزشی

جملاتی از کلمه بازی

بدین حسن رخ ازپی عشق بازی برین نطع چون من فرس کم نیاید
طفل نه‌ای پای به بازی مکش عمر نه‌ای سر به درازی مکش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم