باده گسار. [ دَ / دِ گ ُ ] ( نف مرکب ) می گسار و شراب خواره. ( ناظم الاطباء ). باده نوش. ( شعوری ج 1 ورق 160 ). باده خوار. ( آنندراج ). باده کش:
چو شب دو بهره گذشت از دو گونه مست شدم
یکی ز باده و دیگر ز عشق باده گسار.فرخی.بود بهرام روز و شب بشکار
گاه بر باد و گاه باده گسار.نظامی.
( ~. گُ ) (اِفا. ) می خوار، شراب - خوار.
باده خوار، می گسار، آن که عادت به نوشیدن باده دارد.
( اسم ) شرابخوار میخوار.
باده دارد، باده وار، می گسار، آنکه عادت به نوشیدن
💡 جام می است لعل تو لیکن به جرعه ای زان جام یاد باده گساران نمی کنی
💡 آنان که زنند از پی دلجوئی او گام خون جگر و دل را چون باده گسارند
💡 نرگس مست بصد غمزه بباغ اندر چون دو چشم صنمی باده گسار آید
💡 در صومعه زهاد نهان باده گسارند از شیوهٔ ما اهل ریا را که خبر کرد
💡 باده گساران نمی دهند مَی از دست پرده سرایان نمی نهند دف از چنگ
💡 کیفیت صهباست به جام سخن من ای باده گساران، برسانید دماغی