امری

امری

جمله امری به جملاتی گفته می‌شود که در آن‌ها فرمان، دستور یا خواهشی مطرح می‌شود. این جملات به صورت فعل‌های حال یا آینده بیان می‌شوند و به مخاطب می‌گویند که چه کاری باید انجام دهد.

برای مثال، جمله “کتاب را به من بده” یک جمله امری است که در آن شخص از دیگری می‌خواهد که کتاب را به او بدهد. همچنین جمله “لطفاً در صف بایستید” نیز یک جمله امری است که به مخاطب دستور می‌دهد که در صف بایستد. این نوع جملات می‌توانند با استفاده از کلمات مؤدبانه مانند لطفاً یا خواهش می‌کنم نیز بیان شوند تا لحن آن‌ها ملایم‌تر شود.

لغت نامه دهخدا

امری. [ اَ م ِ ] ( اِخ ) این لفظ شبیه به نسبت است و نام امری بن مهرةبن حدادبن عمرو بود. ( از انساب سمعانی ص 15 ).
امری. [ اَ ] ( اِخ ) ( امراﷲ ) از شاعران قرن دهم عثمانی واز مردم ادرنه بود و مناصب قضایی داشت. ( از یادداشت مؤلف ) و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 شود.
امری.[ اِ م ِ ] ( اِخ ) میشل پارتیچلی از مردم ایتالیا در سال 1596 م. در لیون متولد شد و در سال 1650 م. درگذشت. مازارن وی را بسمت نظارت و پیشکاری مالی برگزیده بود. وی با وضع بعضی از قوانین مالیاتی طرف بغض عامه قرار گرفت و باعث شورشی شد. رجوع به لاروس شود.
امری. [ اِ م ِ ] ( اِخ ) ژاک آندره فیلسوف الهی فرانسوی. وی در سال 1723 م. در ژکس متولد شد و در سال 1811 م. درگذشت. وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس بود. ( از لاروس ).
امری. [ اَ ] ( اِخ ) یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه مازندران و استرباد رابینو ( ص 121 متن انگلیسی و ص 162 ترجمه فارسی ) نام آن آمده است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی ) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید.
یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه مازندران و استرباد رابینو نام آن آمده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَمْرِی: امر من-تصمیم من
معنی حَتْماً: امری قطعی و حتمی
معنی شُورَیٰ: پیشنهاد و امری که در بارهاش مشاوره شود - مشورت
معنی طَّامَّةُ: امری است شدید که با شدتش بر هر امر دیگری غلبه کند
معنی زَعِیمٌ: ضامن - عهده دار (زعیم کسی است که قائم به امری و متصدی انجام آن باشد)
معنی حُزْنِ: اندوهی که بر دل سنگینی کند، چه اندوه از امری که واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود
معنی حَزَنَ: اندوهی که بر دل سنگینی کند، چه اندوه از امری که واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود
معنی حُزْنِی: اندوهم (حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی شِیعَةٍ: فرقه - مردمی که پیرو غیر خود باشند، و دنبال او به راه بیفتند یا جماعتی که یکدیگر را بر امری یاری دهند، و یا همه پیرو یک عقیده باشند
معنی لَا هُمْ یَحْزَنُونَ: نه آنها اندوهگین می شوند - آنها اندوهگین نمی شوند(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزَنَّ: باید که آن زنان اندوهناک نشوند (حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزُنکَ: تو را انوهگین نسازد(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزُنُهُمُ: آنان را غمگین نمی کند(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ: نه شما اندوهگین می شوید(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
ریشه کلمه:
امر (۲۴۹ بار)ی (۱۰۴۴ بار)

ویکی واژه

(ادبی): منسوب به امر. وجه امری.

جملاتی از کلمه امری

گر دل ببری از من و گر جان بستانی امری بجز از امر خداوند نباشد
ترا در شرع امری باد جاری مرا در شعر طبعی باد ماهر
وین زر و در و جوهر و زینت به عمر خویش هرگز ندیده اند نه قارون نه سامری
برای شیعیان: بهره بردن از عوامل برای رسیدن به اهداف امری طبیعی است، اما این عوامل را نباید مستقل از خدا دانست و باید در قرآن و روایات ثابت شده باشد. این وسیله می‌تواند هر چیزی باشد که موجب تقرب به خدا شود مانند نماز، زکات.
به‌طور کلی، حساسیت به نور امری طبیعی است. احساس ناراحتی هنگام خروج از اتاقی تاریک و ورود به فضایی روشن یا هنگام نگاه کردن به نور چراغ قوه، شرایطی غیرمعمول نیست. اما حساسیت به نور نباید از این حد فراتر برود.حساسیت به نور در افراد مبتلا به آب مروارید یک نشانه آشنا و مشکل آفرین است. در حقیقت، مشاهده نور می‌تواند ناراحت‌کننده و حتی دردناک باشد. این شرایط هنگام شب و در زمان رانندگی به واسطه روشن بودن چراغ خودروهای عبوری مشکل آفرین است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم