لغت نامه دهخدا
الغرض. [ اَ غ َ رَ ] ( ع ق ) کلمه ایست که در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً. ( ناظم الاطباء ). باری. خلاصه. مع القصه. الحاصل.
الغرض. [ اَ غ َ رَ ] ( ع ق ) کلمه ایست که در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً. ( ناظم الاطباء ). باری. خلاصه. مع القصه. الحاصل.
(اَ غَ رَ ) [ ع. ] (ق. ) باری، خلاصه.
کلمه ای که در مقام اختصار کلام می گویند، مانند باری، الحاصل، القصه.
کلمهای است که درمقام اختصارکلام میگویندمانندباری، الحاصل، القصه
کلمه ایست که در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصرا.
باری، خلاصه.
💡 الغرض چون دید خسرو سویشان راز پنهان را بخواند از رویشان
💡 الغرض چون مه شوال برافراشت علم دید از روزه جهانرا همگی زیر و زبر
💡 الغرض چون رفت ازین بستان سر او ز رحلتش شد چو داغ لاله دل در سینه یاران کباب
💡 الغرض آن مبرز بازاریان داشت با بازاریان صد داستان
💡 الغرض گفت یکی طرفه حکایت دارم تازه و نغز چنان کز لب من شیرین تر
💡 الغرض جامی دو چون خوردم قلم برداشتم گفتم اندر یک دو ساعت این قصیدهٔ آبدار