کلمه افراد در زبان فارسی به معنای جمع کلمه فرد است و به گروهی از انسانها اشاره دارد. این کلمه نشاندهنده مجموعهای از اشخاص است که هر یک به عنوان یک موجود مستقل و منحصر به فرد شناخته میشوند. در واقع، افراد به افرادی اطلاق میشود که هر کدام ویژگیها، نظرات و تجربیات خاص خود را دارند. این مفهوم به ما یادآوری میکند که هر فردی، با وجود تعلق به یک گروه، شخصیت و هویت ویژهای دارد که او را از دیگران متمایز میکند. به طور کلی، شناخت افراد به ما کمک میکند تا در تعاملات اجتماعی و روابط انسانی بهتر عمل کنیم و به درک عمیقتری از جامعه و تنوع انسانی برسیم.
افراد
لغت نامه دهخدا
افراد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فرد، بمعنی تنها و طاق و ضد زوج. ( آنندراج ). ج ِ فرد، تنها و نصف زوج که طاق باشد. ( از منتهی الارب ).
- افرادالنجوم؛ ستارگان روشن که در کرانه آسمان برآید. فرودالنجوم کذلک. ( منتهی الارب ). ستارگان روشن در کرانه های آسمان. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ).
|| مأخوذ از تازی. اشخاص. اعداد مفرد. کسان. مردمان. فردهای دفتر. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح سالکان افراد، سه تنانند که بتجلی فردیه بواسطه حسن متابعت حضرت رسالت پناه ( ص ) متحقق شده اند و از غایت کمال که ایشان راست خارج از دائره قطب الاقطابند. ( آنندراج )( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و در مرآت الاسرار گوید: افراد آنها باشند که بر قلب علی ( ع ) باشند و اینها راتعداد نیست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نزد صوفیان عبارت از مردانی است که خارج از نظر قطب هستند. ( از تعریفات جرجانی ).
افراد. [ اِ ] ( ع مص ) تنها کردن چیزی را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( مؤید ). تنها کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زیبااندام طریق افراد سپرده. ( جهانگشای جوینی ). || یکسو نمودن. || جدا کردن. || پیغامبر فرستادن. || یک بچه آوردن ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک بچه زادن. ( مؤید ) ( تاج المصادر بیهقی ). || حج مفرد گزاردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فقهاء این لفظ را در مورد تنها گزاردن هر یک از حج و عمره استعمال کرده اند که هر دورا با یکدیگر نگذارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- حج افراد؛ یکی از سه قسم حج است که در فقه بنامهای حج افراد، حج قرآن، حج تمتع خوانده میشود. افراد آنست که در وقف احرام نیست. انجام حج تنها بکند و آنرا احکام خاصی است. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه حج شود.
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع. ] ( اِ. ) جِ فرد.
( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) یکی کردن، جدا کردن. ۲ - (مص ل. ) تنها به کاری روی آوردن.
فرهنگ عمید
= فرد
فرهنگ فارسی
جمع فرد، یکی کردن، تنهاکردن چیزی، جداکردن کسی یاچیزی ازکسان یاچیزهای دیگر، تنهارو آوردن بکاری
۱- ( مصدر ) یکی کردن تنها کردن جدا کردن. ۲ - یکی یکی کردن. ۳ - ( مصدر ) تنها بکاری روی آوردن.
ویکی واژه
یکی کردن، جدا کردن.
تنها به کاری روی آوردن.
جِ فرد.
تنها بکاري روي آوردن.
جمله سازی با افراد
💡 خدیو دو جهان صادر اول بر افراد رسل افضل و اکمل
💡 امتیازاتست کافراد بشر فخر میجویند از آن بر یکدگر