ارجاع

در زبان‌شناسی، به وضعیتی در جملات که در آن فهم معنای یک عنصر متنی با استناد به عناصر دیگر متن ممکن می‌شود، ارجاع گفته می‌شود. عمده ارجاعات شامل ضمایر شخصی، ملکی، اشاره‌ای و صفات ملکی هستند. این واژه در زبان فارسی به معنای اشاره به یک منبع، موضوع یا شخص دیگر است. برای بیان این عمل، از فعل ارجاع دادن استفاده می‌شود. این واژه در مکالمات رسمی و غیررسمی به کار می‌رود، اما بیشتر در متون رسمی و علمی متداول است.

لغت نامه دهخدا

ارجاع. [ اِ ] ( ع مص ) بازگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ): ارجعه اﷲ. || چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن. ( غیاث اللغات ). || رجوع کردن امری. احاله. || نفع بخشیدن. ( منتهی الارب ): ارجع اﷲ بیعته؛ نفع بخشد خدای عقد بیع او را. || خریده را بازگردانیدن. ( منتهی الارب ). پس دادن. || دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی. ( منتهی الارب ). || ارجاع ابل؛ فربه شدن شتر بعد لاغری. فربه شدن اشتر پس از نزاری. ( تاج المصادر بیهقی ). || در مصیبت «انا للّه و انا الیه راجعون » گفتن. || غائط کردن. ( منتهی الارب ). حدث کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ارجع الشیخ؛ دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. ( منتهی الارب ). || ارجاع نظر؛ اعاده آن. بار دوم دیدن. بازدید. || ارجاع کردن ( کاری را )؛ محول کردن آن. || متولی کردن.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) بازگردانیدن، رجوع کردن امری. ۲ - (اِ. ) احاله، حواله. ج. ارجاعات.

فرهنگ عمید

۱. سپردن کاری به کسی یا جایی.
۲. هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر.

فرهنگ فارسی

رجوع کردن امری، بازگردانیدن، پس فرستادن، پس دادن، بازسپردن کاری بکسی
۱ - ( مصدر ) باز گردانیدن چیزی را به سوی چیزی متوجه گردانیدن رجوع کردن امری حواله کردن. ۲ - ( اسم ) احاله حواله.

فرهنگستان زبان و ادب

{reference} [زبان شناسی] رابطۀ دلالت که میان واحدهای دستوری وجود دارد، مانند ضمیر، که بر اسم یا گروه اسمی دلالت می کند

ویکی واژه

بازگردانیدن، رجوع کردن ام
احاله، حواله.
ارجاعات.

جملاتی از کلمه ارجاع

گاهی پشتیبانی بی‌جا از نقشه‌های تجاری نتیجه‌اش ارجاع چرخشی خواهد شد.
تو را اگرچه به این خاکیان رجوعی نیست ضمیر غایب ابدال را به تست ارجاع
همه را دیدی مستوجب عنوان شرف همه را خواندی شایسته ارجاع مهام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم