تشلیخ

واژه‌ی تَشلیخ در منابع لغوی قدیمی فارسی به‌عنوان نامی برای سجاده و جای نماز ثبت شده است. در کتاب‌هایی مانند لغت‌فرس اسدی، فرهنگ جهانگیری، برهان، فرهنگ رشیدی و شرفنامه‌ی منیری، این واژه با معانی سجاده، مصلّا و جای نماز به‌کار رفته و گاه در برخی متون به صورت «تسلیخ» نیز آمده است. با این حال، کاربرد آن در متون کهن فارسی بسیار نادر و مهجور است.

دکتر محمد معین در حاشیه‌ی برهان قاطع با تردید در اصالت این واژه اشاره کرده که در سه نسخه از لغت‌فرس اسدی، «تَشلیخ» به معنی سجاده ذکر شده و بیتی نامفهوم از ابوالعباس به عنوان شاهد مثال آورده شده است. به باور وی، این واژه از نظر ساختار و وزن، هیچ شباهتی به واژه‌های متعارف فارسی ندارد و احتمالاً یا ریشه‌ای از زبان‌های سامی یا آرامی داشته و به تدریج از کاربرد افتاده است، یا آن که صورت تصحیف‌شده‌ی تسبیح بوده که در اثر اشتباه کاتبان، نقاط آن جابه‌جا شده و به صورت تَشلیخ یا تَسلیخ درآمده است.

به این ترتیب، صحت و اصالت واژه‌ی تَشلیخ همواره مورد تردید لغت‌شناسان قرار داشته و به نظر می‌رسد که یا واژه‌ای بیگانه و کم‌کاربرد در زبان فارسی بوده و یا بر اثر تصحیف پدید آمده و سپس به فراموشی سپرده شده است. این موضوع نمونه‌ای از دشواری‌های پژوهش در متون کهن و چگونگی دگرگونی و تحریف واژگان در طول تاریخ است.

لغت نامه دهخدا

تشلیخ. [ ت َ ] ( اِ ) سجاده بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 77 ) ( اوبهی ). سجاده و جای نمازباشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ). سجاده و مصلی. ( شرفنامه منیری ). همان تسلیخ که سجاده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دکتر محمد معین درحاشیه برهان آرد: در سه نسخه از لغت فرس اسدی هم کلمه تشلیخ بمعنی سجاده آمده و بیتی نامفهوم از ابوالعباس شاهد آمده، بگمان ما این هیأت غریب، که هیچ شباهتی با وزن و هیأت معهوده کلمات فارسی و قیافه آنها ندارد یا محتملاً از یکی از السنه سامی و آرامی از قدیم الایام در زبان فارسی داخل شده بوده است و بعدها مهجور و متروک شده یا آنکه صاف و ساده تصحیف کلمه تسبیح بوده است که کسی در عبارتی بواسطه کم و زیادبود نقاط آن این کلمه را بد خوانده و به تشلیخ یا تسلیخ تصحیف کرده بوده و از پیش و پس عبارت هم معنی سجاده برای آن حدس زده بوده است. در هر حال صحت و اصالت این کلمه تا درجه زیادی قرین شک و تردید در ذهن انسان جلوه گر می شود. ( نقل به اختصار از مقاله علامه ٔمرحوم قزوینی بعنوان «تسبیح بمعنی سبحه صحیح و فصیح است » در مجله یادگار سال 2 شماره 5 ):
این سلب من در ماه دی
دیده چون تشلیخ در کیشان ( ؟ )ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی ).و رجوع به تسبیح و تسلیخ شود.

فرهنگ معین

(تَ ) [ معر. ] (اِ. ) سجاده، جانماز.

فرهنگ عمید

سجاده، جانماز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) سجاده.

ویکی واژه

احتمالاً مصحف از فارسی معرب *تشکنج، از فارسی میانه taškanag «زیرپوش».
سجاده، جانماز. (؟)

جمله سازی با تشلیخ

آهنگ شد اراده افزون بود زیاده تشلیخ دان سجاده ساجد بود نمازی