احتقار

احتقار، که ریشه‌ی آن به واژه‌ی عربی حقر بازمی‌گردد، به معنای خوار شمردن، کوچک پنداشتن، و بی‌ارزش دانستن است. این واژه در فارسی به صورت احتقار به کار می‌رود و در لغت‌نامه دهخدا نیز به همین معنای تحقیر و خوار شمردن اشاره شده است. همچنین، "استحقار" نیز مترادف دیگری برای این واژه است که بر عمل حقیر دانستن و به سخره گرفتن دلالت دارد.

در مفهوم گسترده‌تر، شامل رفتارهایی است که فردی با دیگری به گونه‌ای برخورد می‌کند که احساس کوچکی، بی‌ارزشی، و ناچیزی در او ایجاد شود. این رفتارها می‌تواند شامل تحقیر کلامی، تمسخر، نادیده گرفتن، یا هر عملی باشد که به کرامت انسانی فرد لطمه بزند. احتقار، چه از سوی افراد و چه از سوی نهادها، می‌تواند اثرات مخربی بر روان و جامعه داشته باشد و منجر به از بین رفتن اعتماد به نفس و ایجاد احساس سرخوردگی شود.

با توجه به اینکه احتقار به معنای خوار شدن نیز آمده است، می‌توان گفت این واژه دو جنبه‌ی فعال و منفعل را در بر می‌گیرد؛ یعنی هم عمل خوار کردن و هم حالت خوار شدن را شامل می‌شود. در زبان فارسی، این مفهوم اغلب در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی به کار می‌رود تا به پدیده‌ی تبعیض، نابرابری، و بی‌احترامی اشاره کند. تلاش برای درک عمیق‌تر این واژه و پیامدهای آن، گامی مهم در جهت ساختن جامعه‌ای مبتنی بر احترام متقابل و ارزش‌گذاری انسانی است.

لغت نامه دهخدا

احتقار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حقر. ( تاج المصادر ). استحقار. خوارو خرد شمردن. خوار داشتن. || خوار شدن.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) خوار و حقیر شمردن. ۲ - (مص ل. ) خوار شدن.

فرهنگ عمید

۱. کوچک و خوار شمردن، حقیر شمردن.
۲. خوار بودن، حقارت.

فرهنگ فارسی

حقیرشمردن، کوچک کردن، خوارداشتن، خوارشمردن، خوارشدن
۱ - ( مصدر ) خوار و خرد شمردن خوارداشتن ۲ - ( مصدر ) خوار شدن.

ویکی واژه

خوار و حقیر شمردن.
خوار شدن.

جمله سازی با احتقار

من آن ذره‌ام در هوای تو نیست وجود و عدم ز احتقارم یکی است
باختیار در ایام پایمال مشو ز احتقار در اجناس زیر دست مباش
تعظیم و احتقار به اسلام و کفر نیست روزی که بود بتکده شد طوف خانه فرض