دغلباز

لغت نامه دهخدا

دغلباز. [ دَ غ َ ] ( نف مرکب ) حیله باز و مکار ودغاباز. ( ناظم الاطباء ). مقابل راست باز:
زآنکه این مشتی سیه کار دغلباز دنی
همچو بید پوده می ریزند در تحت التراب.عطار.هو نقی الظرف یعنی امین راست باز است نه خائن دغل باز. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

حیله باز و مکار.

جمله سازی با دغلباز

💡 یا تن‌آسانیِ کاهل که بُوَد دشمنِ کار یا دغلبازی گربز که بُوَد مایهٔ شر

💡 از آن بدقماران کجباز گفت دغلبازی گمرهان باز گفت

💡 دغلباز اوباش را مات کرد مساجد ز شومی خرابات کرد

💡 دگر بارش پری در داد آواز که لعنت وقف بادا بر دغلباز !

💡 حریفان دغلباز و ره پیچ پیچ مبادا که فرصت ببازی به هیچ

💡 گذشت از راستی و شد دغلباز که خود را زاغ دید و رام شهباز