دزدک

لغت نامه دهخدا

دزدک. [ دُ دَ ] ( اِ مصغر ) مصغر دزد. دزد کوچک. دزد خرد.
- آب دزدک. رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
- آفتاب دزدک. رجوع به همین عنوان در ردیف خود شود.
دزدک. [ دُ دَ ] ( اِخ )دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در 2هزارگزی باختر فومن و 15هزارگزی شمال راه فرعی فومن به ماسوله با 270 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
دزدک. [ دُ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. واقع در 16هزارگزی خاور نوشهر و کنار راه شوسه نوشهر به المده، با 220 تن سکنه. آب آن از رودخانه محلی دزدک است. و آثار قلعه خرابه قدیمی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ). رجوع به دزدین شود.
دزدک. [ دُ دَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش رامیان، که مشهور به دزدین می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ). رجوع به دزدین شود.

فرهنگ فارسی

دهی است از بخش رامیان که مشهور به دزدین می باشد.

جمله سازی با دزدک

💡 سرو را جامه ‌کنی در بر کاینست قدم بمی ای‌دزدک عیار از ان‌ا حیت و رنگ

💡 گنج سیمست آن سرین دزددل و دل دزد او گنج چون خود دزد باشد دزدکی گردد امین

💡 چو مست روی تو من، روی مهوشان چه کنم به دزدکی نگرم کافتاب در نظر است

💡 از روی تو تا مشعله ای دزدکی افروخت شد گرم به خورشید، نظربازی حربا

💡 دزدکی از مارگیری مار برد ز ابلهی آن را غنیمت می‌شمرد

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرانجام یعنی چه؟
سرانجام یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
ضامن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز