خوشرفتار

لغت نامه دهخدا

خوشرفتار. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] ( ص مرکب ) خوش رو.آنکه رفتنی زیبا دارد. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه خوش معاشرت است. خوش سلوک. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند.
۲. [قدیمی] ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه نیکو راه رود خوشخرام. ۲ - خوشخوی مهربان.

جمله سازی با خوشرفتار

ز بس حیرت فزا افتاده نخل جلوه زیب او روانی را به آب، آن سرو خوشرفتار نگذارد
تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار دامن خود در ره آن سرو خوشرفتار گل
اگر چه کبک خوشرفتار منت برزمین دارد به تیغ کوه خود را می زند ازشرم رفتارش
بوستان از شاخ گل دستی که بالا برده بود در زمان سرو خوشرفتار او بر دل گذاشت
به گوشم مژده‌ای آمد که امشب یار می‌آید به بالین سرم آن سرو خوشرفتار می‌آید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعداد
تعداد
آراست
آراست
معلق
معلق
شغال
شغال