خباک

لغت نامه دهخدا

خباک. [ خ َ ] ( اِ ) چهار دیوار سرگشاده را گویند که شبها گوسفند و گاو و خر و امثال آنرا در آن کنند. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ). حظیره گوسفند. ایستگاه گوسفند. آغل گوسفند:
تن ژنده پیل اندرآمد بخاک
جهان گشت از این درد بر ما خباک.فردوسی.هزارتن را خر بیش برده ام بقرار
هزارتن را گوساله رانده ام به خباک.سوزنی.|| گلو فشردگی، خَبَک. خفه. خَوَه.

فرهنگ معین

(خَ ) (اِ. ) ۱ - چهاردیواری سرگشاده که گاو و گوسفند و دیگر چارپایان را در آن نگاه داری کنند. ۲ - کنایه از: جای خفه و تنگ.

فرهنگ عمید

چهاردیواری بدون سقف برای نگه داری چهارپایان: خدنگش بیشه بر شیران کند تنگ / کمندش دشت بر گوران خباکا (رودکی: ۶۸ ).

فرهنگ فارسی

چهاردیواری که چهارپایان رادرمیان آن جابدهند
( اسم ) ۱ - جای تنگ محل خفگی آور. ۲ - خناق.

ویکی واژه

چهاردیواری سرگشاده که گاو و گوسفند و دیگر چارپایان را در آن نگاه داری کنند.
کنایه از: جای خفه و تنگ.

جمله سازی با خباک

💡 کمندش بیشه بر شیران قفس کرد فیلکش دشت بر گرگان خباکا

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ستارگان یعنی چه؟
ستارگان یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز