تیز کردن

تیز کردن

«تیز کردن» به معنای تیز و برنده ساختن وسیله‌ای است که لبه یا نوک آن برای بریدن یا سوراخ کردن به کار می‌رود. این عمل معمولاً با ابزارهایی مانند سنگ‌ساب یا سوهان انجام می‌شود و هدف آن افزایش کارایی وسیله در برش یا نفوذ است.

در زندگی روزمره، تیز کردن بیشتر برای وسایلی چون چاقو، قیچی، شمشیر یا ابزار کشاورزی به کار می‌رود. این کار باعث می‌شود ابزارها عملکرد دقیق‌تر و سریع‌تری داشته باشند. همچنین در برخی موارد، «تیز کردن» به آماده‌سازی یا تقویت توانایی یک وسیله یا جسم اشاره دارد.

فراتر از معنای مادی، این عبارت در زبان فارسی کاربرد استعاری نیز دارد. مثلاً می‌توان گفت «ذهن خود را تیز کردن» به معنای افزایش دقت، تمرکز یا هوشیاری است. بنابراین، این واژه هم در معنای فیزیکی و هم در معنای ذهنی و انتزاعی به‌کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

تیز کردن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن. ( ناظم الاطباء ). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). دم کارد و جزآن را با سودن برنده تر کردن. تنک کردن لبه و دمه کارد و شمشیر و مانند آن را تا بهتر تواند برید. تحدید. تذریب. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ):
با شیر و پلنگ هر که آمیز کند
از تیر دعای فقر پرهیز کند
آه دل درویش به سوهان ماند
گر خود نبرد، برنده را تیز کند.( منسوب به شیخ ابوسعید ).بدشت جانوری خار می خورد غافل
تو تیز می کنی از بهر صلب او ساطور.ظهیر.- تیز کردن چنگ و چنگال و پنجه؛ کنایه از مجهز و مسلح شدن. آماده کارزار گشتن. مهیای حمله و کشتن شدن:
دگر ننگ دیوی بود پرستیز
همیشه ببد کرده چنگال تیز.فردوسی.سپاهی چو دریای جوشان بجنگ
همه تیز کرده بکینه دو چنگ.فردوسی.همه ساخته کینه و جنگ را
همه تیز کرده بخون چنگ را.فردوسی.بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش
چو تیز کرد براو مرگ چنگ و دندان را.ناصرخسرو.غنیمت شمردم طریق گریز
که نادان کند با قضا، پنجه تیز.سعدی ( بوستان ).- تیز کردن دندان بر چیزی؛ حرص وطمع کردن... ( آنندراج ). طمع کردن و سخت آزمند شدن. ( ناظم الاطباء ). دندان تیز کردن به چیزی:
وگرنه فتنه چنان کرده بود دندان تیز
کزین دیار نه فرخ و نه آشیان ماند.سعدی.گرت دندان بهم بندد بپرهیز
بمال مردمان دندان مکن تیز.خسرو.- || کنایه از خصومت ورزیدن و کینه خواستن. ( آنندراج ). آماده جنگ شدن. خشمناک و مهیای حمله شدن:
گفت اگر گربه شیر نر گردد
نکند با پلنگ دندان تیز.سعدی.- || کنایه از بالغ شدن. بزرگ و نیرومند گردیدن:
که چون بچه شیر نر پروری
چو دندان کند تیز کیفر بری.فردوسی. || به شوق آوردن و برانگیختن و برآغالانیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کنایه از گرم کردن و برانگیختن:
برآغالیدنش استیز کردند
بکینه چون پلنگش تیز کردند.ابوشکور ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).بیفشرد ران رخش راتیز کرد
برآشفت و آهنگ آویز کرد.

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م. ) ۱ - برنده کردن. ۲ - خشمگین کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تند و بران کردن لبه یانوک چیزی ( مانند شمشیر نیزه و غیره ). ۲- خشمگین ساختن عصبانی کردن.

ویکی واژه

برنده کردن.
خشمگین کردن.

جمله سازی با تیز کردن

نگاری پری چهره کز چرخ ماه نیارد بدو تیز کردن نگاه
تیز کردند و از آن آلوده زهر سوزشی بر زخم پنهان ریختند
فهم و خاطر تیز کردن نیست راه جز شکسته می‌نگیرد فضل شاه
چو در ستایش تیغت شود زبانم تیز ز تیز کردن تیغت فسان شود شیرین
کمان ابرو و مژگان تیز کردند زدند بر جان فایز چون هزاره
برفتند یکسر سواران جنگ همه رزم را تیز کردند چنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال سنجش فال سنجش