بی‌عرضه

واژه‌ی بی‌عرضه که در زبان فارسی رایج است، در منابع لغت‌نامه‌ای مانند لغت‌نامه دهخدا و همچنین فرهنگ عامیانه جمال‌زاده، معانی مختلفی را در بر می‌گیرد. دهخدا این صفت را به کسی اطلاق می‌کند که فاقد بزرگی و بزرگ‌منشی باشد؛ به عبارتی، فردی که دارای شخصیت والا و شایستگی‌های برجسته نیست. این مفهوم، فردی را تداعی می‌کند که از لحاظ روحی و اخلاقی، در سطحی پایین‌تر قرار دارد و فاقد آن صلابت و متانت لازم است.

در تداول عامیانه، بی‌عرضه اغلب به کسی گفته می‌شود که فردی بی‌مصرف، بیکاره و بی‌وجود است؛ کسی که هیچ کاری از او ساخته نیست و توانایی انجام وظایف محوله را ندارد. این واژه با صفاتی چون بی‌لیاقتی، ناکارآمدی و زبونی همراه است. فرد بی‌عرضه، کسی است که نمی‌تواند کارهای خود را به درستی انجام دهد و غالباً در انجام مسئولیت‌هایش سستی و ناتوانی نشان می‌دهد. این افراد در مقابل با عرضه قرار می‌گیرند که به معنای فردی شایسته، توانا و با کفایت است.

لغت نامه دهخدا

بی عرضه. [ ع ُ ض َ / ض ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + عرضه ) ( در تداول عوام و ظاهراً بغلط ) ( یادداشت مؤلف )، کسی که دارای بزرگی و بزرگ منشی نباشد. آدم بی مصرف بیکاره.آدم بی وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی تشخص. زبون. فرومایه. مقابل باعرضه. ( از ناظم الاطباء ). آدم ناقابل و بی مصرف. کسی که کارها را با بی لیاقتی انجام دهد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). رجوع به عرضه شود.

فرهنگ معین

(عُ ض ِ ) [ فا - ع. ] (ص مر. ) ناتوان، بی مصرف، بیکاره.

فرهنگ عمید

۱. بی لیاقت.
۲. بی همت.
۳. بیکاره.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که وجودش منشائ اثر نباشد بیکاره بیمصرف.