پلغیدن

لغت نامه دهخدا

پلغیدن. [ پ ُ ل ُغ ْ غی دَ ] ( مص ) پلقیدن. بیرون جستن و برجستن و برآمدن و بیرون خزیدن چیزی چنانکه تیرک دیگ جوشان و چشم در بعض بیماریها. بیرون آمدن چیزی از جای خود به بیرون برجستگی چیزی. جحظ. جحوظ. و نیز رجوع به بیرون نشستن شود.

فرهنگ معین

(پُ لُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - بیرون زدن چیزی از حد طبیعی ، مانند برآمدگی چشم . ۲ - صدای جوشیدن آب .

فرهنگ عمید

۱. پلغ پلغ زدن مایعی غلیظ در حال جوشیدن میان دیگ.
۲. بیرون جستن یا بیرون آمدن چیزی از جای خود یا از حد طبیعی خود مانند برآمدگی و برجستگی چشم.

فرهنگ فارسی

مایعی غلیظدرحال جوشیدن میان دیگ بیرون جستن
( مصدر ) بیرون زدن چیزی از جای خود چون چشم در بعضی بیماریها بیرون جستن بر آمدن بر جستن بیرون خزیدن جحظ .

ویکی واژه

بیرون زدن چیزی از حد طبیعی، مانند برآمدگی چشم.
صدای جوشیدن آب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم