لغت نامه دهخدا
بودنت درخاک باشد بافدم
همچنان کز خاک بود انبودنت.( لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 158 ).در چ اقبال ( ص 392 ) چنین است : آفرینش بود که از چه پدید آمد رودکی گفت... || چیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). بر بالای هم چیدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مطلق گل چیدن و غیره. ( انجمن آرا ). فراهم آوردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). روی هم گذاشتن. انباشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). گرد کردن. دسته کردن چنانکه گل و گیاه را. ( یادداشت مؤلف ) :
باغبانی بنفشه می انبود
گفتم ای گوژپشت جامه کبود
چه رسیده ست از زمانه ترا
پیر ناگشته درشکستی زود
گفت پیران شکسته دهرند
در جوانی شکسته باید بود.ابن یمین ( از آنندراج ).نیک افکن تخم تات نیکی روید
تخم بدافکن همیشه خار انبوید.؟( از ترجمان البلاغه رادویانی ).|| زیر افگندن. || بدعاقبت شدن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به انبوذن شود.