غاوش

لغت نامه دهخدا

غاوش. [ وُ / وَ ] ( اِ ) غاووش. غاوشو. در فرهنگ اسدی آمده : آن خیارکه برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. ( فرهنگ اسدی ). خیار بزرگی که برای تخم نگاهدارند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
فالیزدولتت را چون وقت زرع باشد
از پیکر مه و مهر آرد سپهر غاوش.شمس فخری ( از انجمن آرا ).پنداشت دشمن که به اندیشه محال
تاند که آتشی بجهاند ز غاوشو.شمس فخری ( از انجمن آرا ).|| خوشه انگور رسیده که آن را نیز جهت تخم گذارند. ( برهان ).

فرهنگ معین

(وَ یا وُ ) ۱ - خیاری که برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. ۲ - خوشة انگور رسیده که برای تخم نگه دارند. غاوشو و غاش نیز گویند.

فرهنگ عمید

خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال اعداد فال اعداد فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت