شپلیدن

لغت نامه دهخدا

شپلیدن. [ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص ) صفیر زدن. آواز کردن از دهان به وقت کبوتر پرانیدن. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). سوت زدن. صفیر زدن بر مرغان و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). || شیفته شدن. شیدایی شدن. ( از برهان قاطع ). شیفته شدن. شیدایی گشتن. ( ناظم الاطباء ). دیوانگی کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || افشردن. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). فشار دادن. ( ناظم الاطباء ): عصّار؛ شپلنده انگور و جز آن. ( منتهی الارب ). || نرم کردن. || هموار نمودن با دست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(ش پِ دَ ) (مص ل . ) ۱ - سوت زدن . ۲ - شیفته شدن .

فرهنگ عمید

سوت زدن، صفیر زدن.

ویکی واژه

سوت زدن.
شیفته شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن فال اوراکل فال اوراکل