نساک

لغت نامه دهخدا

نساک. [ ن ُس ْ سا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ناسک. عُبّاد. ناسکان. زاهدان. رجوع به ناسک شود : و متعبدان و نساک و معتمدان روایات. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 119 ).

فرهنگ عمید

= ناسک

فرهنگ فارسی

جمع ناسک
( صفت ) جمع ناسک . نسایج( صفت واسم ) جمع :نسیجه : هرنامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر راکارنامه ای .

فرهنگ اسم ها

اسم: نساک (دختر) (فارسی)
معنی: نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال راز فال راز فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت