مدمج

لغت نامه دهخدا

مدمج. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) تیر قمار ناتراشیده و پیکان نانهاده. ( منتهی الارب ). قدح من قداح المیسر؛ قسمی تیر قمار. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || مسلک هموار. ( منتهی الارب ). راه هموار. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از خط عربی. ( ابن ندیم از یادداشت مؤلف ). || ریسمان نیک تابیده. ( از متن اللغة ). نعت مفعولی است از ادماج.
مدمج. [ م ُ دَم ْ م َ ] ( ع ص ) سخت محکم برآمده در چیزی. ( منتهی الارب ). درج شده. ( ناظم الاطباء ). نعت مفعولی ، از تدمیج. رجوع به تدمیج شود.
مدمج. [ م ُ م ِ ]( ع ص ) آنکه می پیچد در جامه. ( ناظم الاطباء ). پیچنده چیزی در جامه. ( آنندراج ): ادمجه ؛ لفه فی ثوب. ( متن اللغة ). نعت فاعلی است از ادماج. رجوع به ادماج شود.

فرهنگ معین

(مُ دَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) سخت محکم در آمده در چیزی .

ویکی واژه

سخت محکم در آمده در چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فرشتگان فال فرشتگان فال چای فال چای