فخمیدن

لغت نامه دهخدا

فخمیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) دانه از پنبه جدا کردن است. ( انجمن آرا ). فلخودن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). زدن. حلج. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی
من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری.حکاک.جوان بودم وپنبه فخمیدمی
چو فخمیدمی دانه برچیدمی.طیان.

فرهنگ معین

(فَ دَ ) (مص م . ) جدا کردن پنبه از پنبه دانه .

فرهنگ عمید

جدا کردن پنبه از پنبه دانه، پنبه زدن: جوان بودم و پنبه فخمیدمی / چو فخمیدمی دانه برچیدمی (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۲۰ ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دانه را از پنبه جدا کردن فلخودن حلج .

ویکی واژه

جدا کردن پنبه از پنبه دانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت