تحرمز

لغت نامه دهخدا

تحرمز. [ ت َ ح َ م ُ] ( ع مص ) ذکی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). ذکاوت داشتن و زیرک بودن. ( فرهنگ نظام ). || حرام زادگی کردن و گویند این لفظ را فارسیان وضع کرده اند، و از حرامزاده مشتق است. ( برهان ). حرامزادگی کردن و این موضوع فارسیان است ، مشتق از حرامزاده. ( شرفنامه منیری ). حرام زاده و مکار بودن... در این صورت مصدر جعلی است از لفظ حرامزاده. ( فرهنگ نظام ) : کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمز و نمیمت را صرامت و شهامت نام کنند. ( جهانگشای جوینی ). و بواسطه تحرمز و مکیدت او امور ممالکی که به کورکوز مفوض شده است... ( جهانگشای جوینی ).زیرکی در تحرمز ابلهی در تبرز. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(تَ حَ مُ ) [ معر. از حرامزاده ] (مص جع . ) ۱ - حرام زادگی کردن . ۲ - ذکی گردیدن ، باهوش کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- حرامزادگی کردن . ۲- ذکی گردیدن باهوش بودن .

ویکی واژه

حرام زادگی کردن.
ذکی گردیدن، باهوش کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی