لغت نامه دهخدا
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) لقب ابن علقمی محمد ملقب به مؤیدالدین. رجوع به ابن علقمی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) ابن تعاویذی. رجوع به ابن تعاویذی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ]( اِخ ) ابوالفرج بن مظفر. رجوع به ابن تعاویذی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ )اقماری ملقب بعزّالدین : و من منازلها [ منازل بین بلبیس و غزه ] قطیا... و کان الأمیر بها فی عهد وصولی الیها عزّالدین استادالدّار اقماری. ( ابن بطوطه ).
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) عضدالدین بن رئیس الرؤسا، دارمی. رجوع به عضدالدین و حبیب السیر جزء3 از ج 2 ص 117 و 118 و جزء4 از ج 2 ص 13 شود.