بی‏ ‏فرهنگ

لغت نامه دهخدا

بی فرهنگ. [ ف َ هََ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + فرهنگ ) ناپرهیخته. بی عقل و بی تمیز. ( ناظم الاطباء ) :
مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.بهرامی.|| بی ادب. ( یادداشت مؤلف ) : چه گرد بر گرد خرگاه طواف کردن وبا سرپوشیدگان درگاه ، در کله مصاف دادن کار منگان ولودگان و بی فرهنگان است. ( مقامات حمیدی ). و رجوع به فرهنگ شود.

فرهنگ عمید

۱. بی ادب.
۲. بی خرد.
۳. بی تمیز.

فرهنگ فارسی

ناپرهیخته . بی عقل و بی تمیز . یا بی ادب .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم