چبغت. [ چ َ غ ُ ] ( اِ ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. ( برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه آکنده را گویند که بس کهنه و نیک فرسوده گشته و ازهم ریخته و ضایع شده باشد. ( جهانگیری ) : آن ریش نیست چبغت دلاله خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنی است.؟ ( از جهانگیری ).رجوع به چبغوت شود.