لغت نامه دهخدا
نسائل عنک بانات بحزوی
و بان الرمل یعلم ما عنینا
و قد کشف الغطاء فما نبالی
اصرحنا بذکرک ام کنینا
و لو انا انادی یا سلیما
لقالوا مااردت سوی لبینا
الاﷲ طیف منک یسقی
بکاسات السری زورا و مینا
مطیته طوال اللیل جفنی
فکیف شکا الیک وجی و اینا
فامسینا کاناما افترقنا
و اصبحنا کاناما التقینا
و در شیب گوید:
لم ابک ان رحل الشباب وانما
ابکی لان یتقارب المیعاد
شعر الفتی اوراقه فاذا ذوی
جفت علی أثاره الاعواد.
و در حق کنیزکی سیاه چه نیکو گفته است :
علقتها سوداء مصقولة
سواد قلبی صفة فیها
ما انکسف البدر علی تمه
و نوره الا لیحکیها
لاجلها الازمان اوقاتنا
مؤرخات بلیالیها.
وی رااز آن جهت صردر گفتند که پدرش را بجهت شح و خست که داشت «صربعر» لقب داده بودند و چون پسر در شعر مهارت یافت وی را صردر گفتند. شریف ابوجعفر مسعود بیاضی شاعر مشهور عصر او وی را هجا کرده گوید:
لئن لقب الناس قدماً اباک
و سموه من شحه صربعرا
فانک تنثر ماصره
عقوقاً له و تسمیه درّا.
[ یعنی اگر مردم پدرت را سابقاً از خست که داشت گردآورنده پشکل لقب دادند اینک تو آنچه را که وی فراهم آورده بود پخش میکنی و در مینامی ] ولیکن این هجوکننده بی انصافی کرده و شعر او کم نظیر است اما دشمن از آنچه که میگوید باک ندارد. مرگ صردر در صفر 465 هَ. ق. بود. سبب مرگ او چنان شد که در حفره ای که برای شکار شیر در دیهی براه خراسان کنده بودند درافتاد. ولادت صردر پیش از سنه چهارصد بود. ( وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 394 - 395 ). صردر فخرالدولة محمدبن محمدبن جهیر را آنگاه که بوزارت رسید از واسط قصیده ای فرستاد که آغاز آن چنین است :
لجاجة قلب ما یفیق غرورها
و حاجة نفس لیس یقضی یسیرها...
( وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 180 ).
سن وی را هنگام مرگ شصت و پنج سال نوشته اند.