کرستون. [ ک َ رَ ] ( اِ ) کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. ( فرهنگ اسدی ). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است. ( برهان ). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است. ( انجمن آرا ). قپان و ترازوی یک پله. ( ناظم الاطباء ) : خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه خواهیش به شاهین زن و خواهی به کرستون.زرین کتاب ( از فرهنگ اسدی ).
فرهنگ معین
(کَ رَ ) (اِ. ) نک کرستوان .
فرهنگ عمید
= قپان: خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بی دیوان: ۲۹۹ ).