چرامین. [ چ َ ] ( اِ ) بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. ( برهان ). چراگاه. ( جهانگیری ). چرام و چراگاه و علفزار. ( ناظم الاطباء ). چرام. ( فرهنگ نظام ). چراگه. مرتع : حسود شاه را در باغ امید نمانده است از ثمر غیر از سبد چین چو حیوانیست مانده در بیابان ز بخت بد نه آب و نه چرامین.شمسی فخری ( از جهانگیری ).|| علف. ( صحاح الفرس ). بمعنی کاه و علف که به حیوان دهند اصح است. ( بهارعجم ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). علوفه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چراگاه و چراگه و چرام شود.
فرهنگ معین
(چَ ) (اِمر. ) ۱ - چراگاه . ۲ - کاه ، علف .
فرهنگ عمید
۱. چراگاه، علف زار، جای چریدن حیوانات علف خوار. ۲. کاه. ۳. علف: چو حیوانی ست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری: لغت نامه: چرامین )
فرهنگ فارسی
چراگاه، علفزار، جای چریدن حیوانات علفخوار ( صفت اسم ) ۱- چراگاه علفزار. ۲- کاه علف .