پلکیدن

لغت نامه دهخدا

پلکیدن. [ پ َ / پ ِ ل َ / ل ِ دَ ] ( مص ) افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن. چنانکه بیمار یا کودکی. آهسته و آرام رفتن ( در تداول عوام )، چون بچه نوراه که رفتن نداند حرکت کردن : میان خاک و خلها پلکیدن. || زندگی کردن نه بدانسان که باید و نه چنانکه مطلوب است. ( این فعل یک مصدر بیش ندارد ).

فرهنگ معین

(پِ لِ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به آهستگی راه رفتن . ۲ - رفت و آمد کردن . ۳ - ول گشتن .

فرهنگ عمید

۱. به آهستگی و کندی راه رفتن یا کار کردن و خود را سرگرم ساختن.
۲. زندگی کردن و وقت گذراندن نه چنان که مطلوب است.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن چنانکه بیمار یا کودکی آهسته و آرام رفتن . ۲- رفت و آمد کردن . ۳- زندگی کردن نه بدانسان که باید زیستن نه چنانکه مطلوب است زندگی بی مقصود کردن ول گشتن .

ویکی واژه

به آهستگی راه رفتن.
رفت و آمد کردن.
ول گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت