پاژخ. [ ژَ ]( اِ ) پازخ. مالش و آزار باشد. ( برهان ) : پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش.ناصرخسرو.ای کرده دلم غم تو رخ رخ تا چند کشم ز عشق پاژخ.عماد زوزنی.
فرهنگ معین
(ژَ ) ( اِ. ) مالش و آزار.
فرهنگ عمید
۱. آزار، مالش: پاسار می کند من و خوبان را / تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش (ناصرخسرو۱: ۲۸۷ ). ۲. پامال.