لغت نامه دهخدا
نخج. [ ن َ ] ( اِ ) گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند. ( لغت فرس اسدی ). گیاهی باشد که ازآن جاروب کنند. ( شمس فخری ). گیاهی باشد به دشت که خاک زمین بدان روبند مثل جاروب. ( اوبهی ) :
دست و کف پای پیران پرکلخج
ریش پیران زرد از بس دود نخج.طیان ( از اسدی ).تا کند بارگاه او جاروب
مژه خویش مهر نخج کند.شمس فخری.و نیز رجوع به نخچ شود.