فرومولیدن

لغت نامه دهخدا

فرومولیدن. [ ف ُ دَ ] ( مص مرکب ) جیم شدن.پنهانی رفتن. به آهستگی و بی دیدن حاضران و التفات آنان غائب شدن. ( از یادداشت بخط مؤلف ) :
هرچه یابی وز آن فرومولی
نشمرند از تو آن به بشکولی.عنصری.ناگاه فرومولید و نزدیک زاغان شد. ( کلیله و دمنه ). رجوع به مولیدن شود.

فرهنگ معین

(فُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به پایین خزیدن . ۲ - درنگ کردن ، تأخیر کردن .

فرهنگ عمید

۱. مولیدن.
۲. درنگ کردن، تٲخیر کردن.
۳. عقب ماندن.
۴. واپس خزیدن و به در درفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - به پایین خزیدن و لغزیدن ۲ - درنگ کردن دیر ماندن .

ویکی واژه

به پایین خزیدن.
درنگ کردن، تأخیر کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال اعداد فال اعداد فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن