غژیدن

لغت نامه دهخدا

غژیدن. [ غ َ دَ ] ( مص ) نشسته به راه رفتن ، چنانکه طفلان و مردمان شل به راه روند. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ). به زانو و دست و سرین رفتن کودک. ( از فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نشسته به سرین راه رفتن است به طور اطفال.( غیاث اللغات ). نشسته راه رفتن ، مانند کودکان و مردمان شل. ( ناظم الاطباء ). لغتی در خزیدن : راست غژ؛ یعنی راست رو. کژغژ؛ یعنی کج رو. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || بر یکدیگر نشستن به سبب جنسیت. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). در یکدیگر نشستن. ( فرهنگ رشیدی ). برهم نشستن و برهم چسبیدن. ( فرهنگ هندوشاه از جهانگیری ). برهم نشستن دو چیز که برهم نهی :
زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید
باد به گل بروزید، گل به گل اندرغژید.کسائی ( از فرهنگ اسدی ) ( رشیدی ). || طبقه طبقه به روی هم گذاشتن و چیدن. ( برهان قاطع( آنندراج ). || خراب شدن. || زیاد کردن. ( ناظم الاطباء ). || خزیدن. ( از فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج ).به معنی مطلق خزیدن. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) :
بنگر که این غژیدن پوشیده
یاقوت سرخ و عنبر سارا شد.ناصرخسرو.باز حس کژ نبیند غیر کژ
خواه کژغژپیش او یا راست غژ.مولوی ( از آنندراج ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( فرهنگ نظام ).لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب سوی او میغژ و او را می طلب.مولوی.چون ابر دی گریان شدم وز برگ و بر عریان شدم خواهم که ناگه درغژم ، خوش در قبای آشتی.مولوی ( از جهانگیری ).به شیر خوردن بالیده تر شود همه روزغنودنش به پرند و غژیدنش به حریر.سروش اصفهانی.غژیدن. [ غ ِ دَ ] ( مص ) کشیدن ( بر زمین و جز آن ). ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب ).

فرهنگ معین

(غَ دَ ) ۱ - (مص ل . ) خزیدن . ۲ - به هم چسبیدن . ۳ - (مص م . ) طبقه طبقه روی هم گذاشتن .

فرهنگ عمید

۱. خود را روی زمین کشیدن، نشسته روی زمین خزیدن: گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر می غژ بدو واپس مغژ (مولوی: ۲۴۳ )، باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی: ۶۱۵ ).
۲. بر روی هم افتادن دو چیز: زاغ بیا بان گزید، خود به بیابان سزید / باد به گُل بر وزید، گُل به گِل اندر غژید (کسائی: ۳۳ ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نشسته راه رفتن چنانکه کودکان و مردم شل و زمین گیر روند خزیدن ۲ - برهم نشستن دو چیز بهم چسبیدن ۳ - ( مصدر ) طبقه طبقه روی هم گذاشتن .

ویکی واژه

خزیدن.
به هم چسبیدن.
طبقه طبقه روی هم گذاشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال نخود فال نخود فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ