دهانج

لغت نامه دهخدا

دهانج. [ دُ ن ِ ] ( معرب ، ص ، اِ ) فراخ نرم. || بزرگ خلقت از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شتر دوکوهانه ، فارسی معرب. ( منتهی الارب ) ( از المعرب جوالیقی ص 154 ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دوکوهانه. شتر دوکوهانه. و رجوع به دهامج شود. || شتاب رو گام نزدیک گذارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ دهنج. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دهنج شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم