دروبطارس

لغت نامه دهخدا

دروبطارس. [ دَ ب ِ رِ ] ( معرب ، اِ ) معرب از یونانی . به لغت یونانی رستنیی باشد مانندسرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ بکوبند و بر بیخ موی ضمادکنند موی را ببرد و فالج و لقوه را مفید است. ( برهان ) ( آنندراج ). بلوطی یا سرخس بلوط، و آن خبزیست که بر درخت بلوط کهن پیچیده می شود مانند سرخس اما کوچکتربود و در وی حلاوتی بود و اندکی تیزی و تلخی ، اما اصل وی با وجود شیرینی و تیزی و تلخی عفص بود و قابض ومحقن و در غایت حرارت بود. ( از اختیارات بدیعی ). به معنی ولدالبلوط است چه آن گیاهی است که از درخت بلوط می روید و بر او می پیچد و نوعی از بسفایج ، و بیخش مشبک و بهم پیچیده و مزغب و شیرین و باعفوصت و صلب و براق و سیاه و سرخ و تیره رنگ نیز می باشد و برگش مثل برگ نرگس و با حلاوت و تندی و تلخی است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). در ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار علاله به عین آمده و مترجم آنرا محرف «علامة» می داند. بلوطی. دیک. سرخس نر. سرخس البلوط. علالة. علامة. غلالة.

فرهنگ عمید

گیاهی از نوع سرخس با برگ های دراز و طعم تند و تلخ که بر درخت بلوط کهنه می روید و به آن می پیچد که در طب به کار می رود.

فرهنگ فارسی

به لغت یونانی رستنی باشد مانند سرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ بکوبند و بر بیخ موی ضماد کننده موی را برد و فالج و لقوه را مفید است سرخس نر علاله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال پی ام سی فال پی ام سی فال انگلیسی فال انگلیسی فال اعداد فال اعداد