داسگاله

لغت نامه دهخدا

داسگاله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) داسکاله. داسگله. دهره ای بود کوچک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). دهره کوچک بود که تره و گیاه درودن را بکار آید :
چون درآمد آن کدیور مرد زفت
بیل هشت و داسگاله برگرفت.رودکی.ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بُر همه
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.ابوالقاسم مهرانی.رجوع به داسکاله و نیز رجوع به داستخاله شود.

فرهنگ عمید

داس کوچک، علف بر: چون درآمد آن کدیور مرد زفت / بیل هشت و داسگاله برگرفت (رودکی: ۵۳۴ ).

فرهنگ فارسی

داستگاله، داس کوچک، علف بر، دستغاله
داسکاله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال امروز فال امروز