پچنگ

لغت نامه دهخدا

پچنگ. [ پ ِ چ ِ ن ِ ] ( اِخ ) ( قوم... ) یا پاتزیناس قومی از نژاد تاتار که در قرن نهم میلادی بر ساحل دریای سیاه میان مصب رود دانوب و رود دُن سکونت گزیدندو با دولت بیزانس متحد بودند ولی چون تدریجاً موجب دهشت امپراطوری روم شرقی گردیدند در قرن یازدهم سپاهیان روم با آنان جنگ درپیوستند و آلکسیس کومنن سردار آن دولت بسال 1091م. در لبورنیون آنان را شکستی فاحش داد و در قرن دوازدهم این قوم بدست ژان کومنن منقرض گردیدند ( 1123 م. ).

جمله سازی با پچنگ

در این اثنا سواران ترک‌تبار اوغوز و پچنگ سپاه سلجوقی که در جناح اردوی بیزانس بودند، بنا بر نقشه‌ای که از قبل با سپاه سلجوقی طرح کرده‌بودند؛ به سپاهیان سلجوقی پیوستند.
پس از سقوط خزرها، سرزمین آلان اغلب با بیزانسی‌ها و حاکمان مختلف گرجستان برای محافظت در برابر تجاوزات مردم استپ شمالی مانند پچنگ‌ها‌ها و قبچاق‌ها‌ متحد می‌شدند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال چوب فال چوب