دانشنامه اسلامی
ناملایماتی که به خواسته صورت های گوناگون برای امت بپا شیعه بروز می یافت، قلب بیمارش را در فشاری جانکاه قرار می داد، خود می گفت: «آن چه که گه گاهی به گوشم می رسد و مطالبی را که از خارج و داخل، بر حسب اتفاق، آگاهی پیدا می کنم همه دست به دست می دهند و قلب مجروح مرا آزار داده و راحتی را از من سلب می کنند گویی در میان آتش می سوزم و چاره ای جز دریدن نیست. تنها یاد خداست که در تمام موارد پشتیبان و نگهبان است و نیرو می بخشد».
او نسبت به امور مسلمین احساس مسئولیت می کرد. لحظه ای از دفاع، نسبت به مقدسات و شعائر مذهبی و مسئله ولایت غافل نماند و شاید بتوان زندگی و مرگ او را در عبارت «عاش سعیدا و مات سعیدا» خلاصه کرد. آیت الله حسن سعید همواره به نیازهای فرهنگی و اجتماعی زمانی که در آن می زیست، توجه داشت و مصداق سخن امام صادق علیه السلام بود که می فرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس» همت او بر این بود که در اندیشه های التقاطی غریقی را نجات دهد و در این مسیر رنج فراوانی تحمل کرد و بارها تحسین علما و اهل پژوهش را، به خاطر سخنرانی ها و نوشته های آموزنده اش برانگیخت.
جد وی، میرزا مسیح مجتهد تهرانی استرآبادی (1193-1263 ه.ق) با مجاهدتی توان فرسا در زمره کاروان فقاهت قرار گرفت و گروه زیادی از شیعیان نقاط شمالی، غربی و مرکزی ایران او را به عنوان مرجع خویش پذیرفتند. میرزا مسیح ضمن آن که راهنمای مسایل دینی و احکام شرعی و گشاینده گره های اجتماعی جامعه بود، چون احساس کرد «دیو سلطه» می خواهد فرشته عزت شیعیان را در چنگال خود نابود کند، رهبری قیام پرخروش را به دوش گرفت و بر علیه سیاستمداران روس در جامعه ستم زده عصر قاجاریه بپاخاست.
بنا به توصیه وی مردم تهران در شعبان 1244 ه.ق، به سفارت روس یورش بردند تا «گریبایدوف» - وزیر مختار روس - را از برخی خلاف کاری و اجحاف هایی که بر شیعیان روا می داشت، برحذر دارند. در این ماجرا عده ای از مردم به شهادت رسیدند. «گریبایدوف» و مقداری از همراهان او نیز به هلاکت رسیدند. البته میرزا مسیح فرمان به کشتن کسی را نداده بود بلکه رفتار ناهنجار وزیر مختار چنین حادثه ای را پدید آورد.
فضل و کمال این مرجع عالیقدر و مجتهد مبارز، از طریق یکی از فرزندانش، میرزا ابوالحسن ادامه یافت و از او به حاج «میرزا آقا بزرگ» و پس از وی به حاج میرزا عبدالله تهرانی، پدر آیت الله حسن سعید، منتقل شد.