تصلیه

لغت نامه دهخدا

( تصلیة ) تصلیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از «ص ل و» ) دوم آمدن اسب در سبق. ( تاج المصادر بیهقی ). دوم اسب رهان گردیدن یعنی تالی شدن سابق را. || راندن خر ماده را و درآوردن بر راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نماز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار )( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نماز گزاردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درود دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درود فرستادن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). درود گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( از «ص ل ی » ) در آتش افکندن و سوختن. ( تاج المصادر بیهقی ). در آتش درآوردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). به آتش درانداختن و به آتش درآوردن و مقیم گردانیدن درآن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و تصلیةُ جحیم. ( قرآن 56 / 94 ). || راست کردن چوب به آتش. ( تاج المصادر بیهقی ). راست کردن عصا و چوب را به آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دوم آمدن اسب در سبق راندن خر ماده را و در آوردن بر راه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَصْلِیَةُ جَحِیم: داخل کردن در آتش به حدی که نهایت درجه حرارت آتش را لمس کند
ریشه کلمه:
صلی (۲۵ بار)
«تَصْلِیَة» از مادّه «صلی» (بر وزن سعی) به معنای سوزاندن و داخل شدن در آتش است; اما «تَصْلِیَه» تنها به معنای سوزاندن می آید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت