تحفیل

لغت نامه دهخدا

تحفیل. [ ت َ ] ( ع مص ) گرد کردن آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جمع کردن چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || زینت دادن و آراستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زینت دادن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || چند گاه نادوشیدن گوسفند را به جهت فروختن تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چند گاه نادوشیدن شتر یا گاو یا گوسفند تا شیر در پستان آن جمع گردد و مشتری بدان مغرور شود. ( اقرب الموارد ). بستن پستان ناقه. ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) زینت دادن ، آراستن .

فرهنگ عمید

۱. جمع کردن، گرد آوردن.
۲. آراستن.

ویکی واژه

زینت دادن، آراستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال آرزو فال آرزو