بنکشیدن

لغت نامه دهخدا

بنکشیدن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص ) بلع کردن و ناجاویده از حلق فروبردن. ( ناظم الاطباء ). بنگشتن. بنگشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بنگش و بنگشتن شود.

فرهنگ عمید

ناجویده از حلق فروبردن، بلعیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال فنجان فال فنجان فال احساس فال احساس فال چای فال چای