( برآغالیدن ) برآغالیدن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) برانگیختن. ( آنندراج ) ( برهان ). نزغ. ( منتهی الارب ). اغراء. ( ترجمان القرآن ). برغلانیدن نیز گفته اند. ( آنندراج ). اغراء و تحریض. ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ). تحریض کردن شخصی را بر چیزی و کاری. ( برهان ). تحریش. ( المصادر زوزنی ). تضریه. اضراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : من ز آغالشت نترسم هیچ ور بمن شیر رابرآغالی.فرالاوی.نصر سیار بفرمود تا سر کرمانی برداشتند و بسوی مروان فرستاد و ابومسلم یاران خویش را برآغالید و هر دو سپاه بیکدیگر فراز شدند. ( ترجمه طبری بلعمی ). تو لشکر برآغال بر لشکرش ز انبوه ما خیره گردد سرش.فردوسی.می خواه و طرب جوی و ز بهر طرب خویش می را سببی ساز و براندیش و برآغال.فرخی.